loading...

مونولوگ

‌‌

بازدید : 840
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 11:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مونولوگ

از چهار و نیم صبح چیزی نخورده بودم. هشت شب که شد، با خودم قرار گذاشتم که تا غروب فردا هم چیزی نخورم. اگه لازم شد تمدیدش هم بکنم. می‌خواستم ببینم بالاخره غش می‌کنم یا نه. به نظرم زیباست که یهو وسط خونه پخش زمین بشی یا صبح بیان صدات بزنن برای نماز، ولی بلند نشی.

خب، نشد. ماراکانی عوضی‌ای که پخته بودم، به قدری چشمک می‌زد که یکی زدم پس کله‌ی غش‌خواه وجودم و گفتم این چه مسخره‌بازی‌ایه که در میاری؟ زود واسه منم ماکارانی بکش.

تازه شانس هم که ندارم. اینجور وقت‌ها بدن انقد مقاومت می‌کنه که آدمو از رو می‌بره. یه وقت دیدی تا فردا زخم معده گرفتم، ولی غش نکردم :|

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 500
  • بازدید سال : 1042
  • بازدید کلی : 61030
  • کدهای اختصاصی