loading...

مونولوگ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌

‌‌

بازدید : 362
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 11:32

من واقعا با جان و دل کار خونه رو دوست دارم، ولی وقتی یه مدت فقط تو خونه باشم، حس زنجیر و اینا بهم دست میده. الان که داشتم پست قبل رو ری‌ویو می‌کردم با خودم گفتم اگه یکی برای بار اول بیاد تو این وبلاگ، با خوندن اون پست چی بهش القا میشه؟ من همونم؟ راستش نه، نیستم. چند باری که کارمو ول کردم، سعی کردم باشم، ولی نشدم. یعنی نشد که صددرصد بشم. هنوز بخش بزرگی از ذهن من کشیده میشه به اون بیرون. بیرون.

بازی دخترانه موبایل جدید
بازدید : 939
جمعه 8 اسفند 1398 زمان : 6:22

تسنیم نرو حرم. اگه بری نمی‌گن دختره خوشحال بود می‌خواست بره برف ببینه. می‌گن مشکل از ماست که بهت نگفتیم کرونا اومده. تو رو خدا یه ذره هم به فکر ما باش یه کاری نکن که حرف دهن این خارجی مارجیا بشیم یا بریم تو دسته اونایی که تو جاده شمالن. نرووو تسنیم ولی اگه رفتی دیگه برنگرد چون احتمال ناقل کرونا بودنت خیلی زیاده :))

کور بشه هر کی نخواد خوشحالی شما رو ببینه. شما فقط خوشحال باش :)

+قسمت اول کامنتم شوخی بود یه لحظه یاد دیالوگ معروف ابدویک‌روز افتادم.

تشرف به محضر امام زمان عج توسط شیخ حسن بن مثله جمکرانی
بازدید : 622
جمعه 8 اسفند 1398 زمان : 6:22

یکی دو ماه پیش، حجت یه کبوتر آورد خونه با بال زخمی. زخمش جوری بود که انگار گلوله خورده، یه دایره خالی شده بود از بالش. خون‌هاشو شستیم و بتادین و تتراسایکین زدیم و تو قفس گذاشتیم. این حجت ما، از عنفوان کودکی صدها هزار پرنده زخمی‌رو آورده خونه و تیمار کرده و فرستاده برن. خیلی عجیبه که هیچ کدوممون پرنده یا حیوون زخمی‌نمی‌بینیم، ولی اون به وفور می‌بینه. این کبوتر هنوز هم تو قفس خونه‌ی ماست، چون بالش خوب نشده و نمی‌تونه پرواز کنه. فکر نکنم کلا خوب بشه، زخمش خیلی بد بود. گاهی می‌بریم تو حیاط و از قفس درش میاریم که تو حیاط بچرخه، بعد دوباره از ترس گربه می‌ذاریمش تو قفس. امروز که تو حیاط تو قفس بود، یه اتفاق جالب افتاد. مامان رفتن دم پنجره و دیدن یه پرنده‌ی خیلی کوچولوی سفید، داره اطراف قفس بال‌بال می‌زنه و می‌خواد بره توش. خوب که دقت کردیم دیدیم فنچه :) مامان یواش رفتن تو حیاط و درهای قفس رو باز کردن و پرنده که حتی در همون حال که مامان اونجا بود داشت دور قفس می‌چرخید، رفت توش. و بدین ترتیب ما الان یه فنچ و یه کبوتر داریم که خودشون خواستن اینجا باشن. البته قفس‌هاشونو جدا کردیم، چون کبوتر بی‌ادب نزدیک بود فنچ کوچولو رو ضربه مغزی کنه.

اگه ادامه داشته باشه، خوبه که صبح پاشم برم حرم؛ آخ!
بازدید : 820
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 11:26

از چهار و نیم صبح چیزی نخورده بودم. هشت شب که شد، با خودم قرار گذاشتم که تا غروب فردا هم چیزی نخورم. اگه لازم شد تمدیدش هم بکنم. می‌خواستم ببینم بالاخره غش می‌کنم یا نه. به نظرم زیباست که یهو وسط خونه پخش زمین بشی یا صبح بیان صدات بزنن برای نماز، ولی بلند نشی.

دانلود آهنگ جدید احمد سلو بنام حواست هست بهش
بازدید : 546
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 3:17

من جزء بی‌خبرترین یا کم‌خبرترین بلاگرها از حاشیه‌های بلاگستان هستم تقریبا. اما همین من، این روزها کشمکش‌هایی بین آدم‌هایی می‌بینم که تقریبا میشه گفت با هر دو طرف دوستم. حتی باادب‌ها به هم توهین می‌کنن. سعه‌ی صدور یا از بین رفته یا کاهش پیدا کرده. درسته که بحث باید باشه و موافق و مخالف باید باشه و ما باید وجوه مختلف دوستامون رو ببینیم، درسته که باید تولی و تبری باشه، جبهه‌ی آدم مشخص باشه (مگه جنگه؟)، جلبک بی کنش و واکنش نباشیم، ولی وقتی فضای بحث دوستانه، متشنج میشه و می‌رسه به کفش پرت کردن و چک و لگد انداختن، من مضطرب میشم. دلم می‌خواد بلند شم همه رو به سکوت و صلح فرابخوانم! حتی طبق تجربه‌های دنیای غیرمجازی، پتانسیلشو دارم به خاطر برقراری صلح خودمو بندازم بین دست و پای درگیرشونده‌ها که یه وقت کار به جاهای خطرناک نرسه! حالا می‌دونم بقیه براتون مهم نیستن، ولی به خاطر روح به شدت صلح‌طلب منم که شده، قشنگ بحث کنین :)

تفاوت هواجس نفسانی و وساوس شیطانی
بازدید : 767
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 3:17

خواهرم دیروز شکایت می‌کرد که یکی از برادران یه ترانه انداخته تو دهن امیرعلی: تو پلنگ منی، منو چنگ می‌زنی! ظاهرا برادر یه کلیپ گذاشته براش و اینم از اون روز هی داشته تو خونه می‌خونده. میگه صبح فاطمه (خواهر امیرعلی، وروجک سابق) هم که بیدار شده اولین جمله‌ش این بوده: تو پلنگ من هستی، من را چنگ می‌زنی! :))) تازه برداشته کتابیش هم کرده :)

تفاوت هواجس نفسانی و وساوس شیطانی
بازدید : 468
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 3:17

مامان رفتن بیرون برای خرید. چند دقیقه بعد یکی در خونه (و نه حیاط) رو زد. فهمیدم خانم همسایه است، چون کس دیگه‌ای تو ساختمون نبود. رفتم دم در. همسایه رو خیلی خیلی به ندرت می‌بینم که اونم وقتیه که بیرونم. سلام کردیم و بعد یک نگاه طولانی سرتاپایی بهم انداخت که واقعا می‌خواستم خودمم همون‌جا به ظاهرم یک نگاه بندازم، که نکنه که شلخته یا کثیف باشه سر و وضعم! بعد با همون خنده‌ی همیشگیش گفت میشه یه فرچه بدین؟ فرچه رو بهش دادم و رفت.

اول شعر، دوم شعر، سوم شعر، چهارم شعر، پنجم ریتم و آهنگ و فلان و بهمان
بازدید : 543
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 9:29

آدمی‌وقتی حالش خوب نیست، فکرهای احمقانه می‌کند: زندگی چه بی‌معنا و بی‌هوده است، داخل باتلاق گیر افتاده‌ام، حالا که به ته خط رسیده‌ام بگذار بروم حرف‌های نگفته‌ام را به فلانی بزنم، اصلا می‌روم خودم را می‌کشم، چرا همه از من بهترند، این چه چرندیاتی است که این مردم احمق پفیوز سرهم می‌کنند و... هیچ هم یادش نمی‌آید که دو روز پیش برای اینکه یک نفر در صف نانوایی جایش را به او تعارف کرده تا ابرها رفته و برگشته است.

در مشاوره تلفنی وکیل خانواده آیا هک گوشی همسر جرم است

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 88
  • بازدید کننده امروز : 72
  • باردید دیروز : 40
  • بازدید کننده دیروز : 41
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 149
  • بازدید ماه : 807
  • بازدید سال : 42363
  • بازدید کلی : 59433
  • کدهای اختصاصی